هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا

تدارکات تولد 2 سالگی

قشنگترینم، این روزا مامان لابلای وقتایی که به سختی پیدا میکنه در حال برنامه ریزی و تهیه ملزومات تولد شماس. تم تولد امسالت وسایل نقلیس، ممکنه خیلی ساده و ابتدایی به نظر برسه، دلم میخواس برات تم های دیگه ای در نظر بگیرم، ولی دیدن شوق و ذوق بی حد و اندازه شما به وسایل نقلیه و علی الخصوص ماشین مامان رو مطمئن کرده این بهترین انتخابه. کم و بیش طراحی های فتوشاپی تزییناتت رو انجام دادم و مونده طراحی اسمت که میخوام رو یونولیت برام برش لیزری بزنن. بعد از پرینت کار برشش رو به کمک پرستار مهربونت خاله شری انجام میدم، تصمیم گرفتم امسال ببرمت اتلیه مامان در فضای باز برای عکاسی😄😄😄 اینجوری یه دل سیر در یه محیط زیبا و جذاب با دکور دلخواه خودم و خ...
26 تير 1395

هومان من تو تخت خودش میخوابه😄😄😄

پسر خوبم یکی دیگه از موفقیت های شما خوابیدن شما تو تخت خودت هست، تقریبا از زمانی که شیر مادر رو ترک کردی شبا راحتتر میخوابی و کمتر بیدار میشی، ولر همچنان رو زمین رو تشک دو نفره کنار تختت تو اتاق خودت میخوابیدی، تا اینکه تو هتل بدروم رو تخت تک نفره میخوابیدی، ارتفاعشم کم بود و خودت به راحتی میتونستی ازش بالا پایین بری، تا اینکه برگشتیم گرگان و شما به من گفتی لالالالا، منم که مشغول کار تو آشپزخونه بودم به شما گفتم بری تو اتاق و خودمم کارم تموم بشه میام پیشت لالا کنی، وقتی رسیدم به اتاقت با منظره قشنگی رو برو شدم، اینکه شما رفته بودی رو تخت خودت دراز کشیده بود، اولین بار بود دیدم تختت رو به عنوان جای خواب قبول کردی.مدتی بود حفاظهای بلند تختت ر...
22 تير 1395

لغات تازه هومان در سن 22 ماهگی

هومان جون مامان، خیلی شیرین صحبت میکنی،  چندتا از لغتای بامزه ای که میگی رو برات اینجا مینویسم تا به یادگار بمونه. به کباب میگی آگاب. به صندل میگی دن دن به بتن میگی دون دون به ماشین حمل بتن میگی گاگا دون دون به پمپ بنزین میگی بوم بوم به مامان جون میگی مامان دون   به ماشین میگی مادین  به لوبیا میگی اولیا  به لب تاپ میگی لپ توووب به سلام میگی الام    به خاله میگی آله   کلماتی که درست میگی : پوست، بوس، دوست، علف، اسب، بز، گاو، دارم، ببعی،عروس ، دزد،دایی، عمه، عمو،عزیز، آقا، بسته، باز، بینی، گوش ازت میپرسیم کدوم حیوونا علف میخورن؟ میگی: گاااو، بزززز، ا...
18 تير 1395

خاطرات سفر و حال خوش این روزامون

بهترین پسر دنیا، 28 خرداد سفرمون به اتفاق عزیز جون و آقا جون و خاله جون منیژه و عمو جون فرزاد شروع شد، خوش و خرم رسیدیم به فرودگاه، من اتفاقای سفر رو از قبل برات توضیح داده بودم ، ولی یادم رفته بود بگم برای وارد شدن به فرودگاه کالسکه شما رو میگیرن و از اشعه ایکس عبور میدن، همون ابتدا که دیدی کالسکت داره میره تو یه سوراخ سیاه خیلی نگران شدی، فک میکردی دیگه بت نمیدنش، من و شما بدو بدو رفتیم اونور تسمه تا کالسکه رو نشونت بدم که داره میاد، از وقتی کالسکت رو دوباره دیدی دیگه سقت و محکم گرفتیش، نمیداشتی کس دیگه ای بش دست بزنه، نگران بودی از دست بدیش، بعد ازینکه بار و تحویل دادیم و گذرنامه ها رو مهر زدیم ، و قبل از وارد شدن به سلن ترانزیت دوباره ک...
18 تير 1395
1